مهرتان زیبا
- حقّش بود یک شب مانده به مِـــــهر را هم جشن می گرفتیم، با همان منطقِ یک دقیقه درازتر شدنِ شبِ یلدا، به حکمِ یک ساعت طولانی تر شدنِ شب، البته به جبرِ زمانه و نه عادتِ مرسومِ جهان، به جایِ بیشتر خوابیدن کنار تخت ترنمم هنگام لالایی گفتن الکی الکی یک الکِ بزرگ برداشتم و روز و شب های ِتمامِ این بیست و هشت و خورده ای سال را از دانه هایش گذراندم، دانه درشت ها را سوا کردم یک جورایی مطمئنم کردند به یاری همین شاخص های ریز ریز و گاهاً موجود هم می شود لحظه های ماندگار و دانه درشت ساخت، از آن خاطره هایی که به زحمت از خاطرم برود.
- بچّه یِ زمستان باشی دلت بدجور هوای پاییز می کند، بعداز این همه عطش و هراسِ امان بُرِ کم آبی، گرمایِ هوا که قصدِ سفر کند، نسیم پاییز که از دامنه ی کوه ها بلند شود و به میهمانی پنجره هایِ شهر بیاید، رقصِ هزار رنگِ برگ های پاییزی که جشن مـــــِهر را در آسمان آغاز کنند، مهرت کم کم افزون می شود و مهربانی هایِ اطرافیانت شروع به زاد و ولد می کنند، چه خوب که زاده یِ این سرزمینِ چهار فصلم
- از امروز که بچه مدرسه ای و دانشگاهی ها روزگارشان نو می شود، شوری شهر را می گیرد، هوا زود شب می شود، مترو شلوغ تر از همیشه اش می شود و همه برایِ زودتر رسیدن به خانه در تلاشند، بی نیاز از گفتن کسی از همه چیز معلوم است که پاییز از راه رسیده است و قضا ! کمرِ دوازده ماهه یِ سال را شکسته است، نود و سه دارد می رود، نگویید که حالا خیلی مانده ، باور کنیم خیلیش رفته است .....
- فصل دانه های ِ انــــار زود رسیده و خرمالوهایِ شیرینتان مبارک
پاییزت مبارک خرمالو شیرینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی